پالاییدن پالاییدن صاف کردن، صافی کردن، بیختن، مصدر لازم، تراویدن، برای مِثال چو نم دار جامه که بدهیش تاب / بیفشاریش زو بپالاید آب (اسدی - ۱۴۰) فرهنگ فارسی عمید