جدول جو
جدول جو

معنی پالاون

پالاون((وَ))
صافی، آبکش، ظرف فلزی سوراخ سوراخ که با آن چیزها را صاف کنند، پالوانه، پالونه
تصویری از پالاون
تصویر پالاون
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پالاون

پالاون

پالاون
ظرفی باشد مانند کفگیر که چیزهادر آن صاف کنند ظرفی که طباخان و حلواییان برای صاف کردن روغن و شیره و جز آن بر سر دیگ نهند آبکش ماشو ماشوب ترشی پالا پالاوان صافی
فرهنگ لغت هوشیار

پالاون

پالاون
ظرف سوراخ سوراخ که چیزی در آن صاف کنند، صافی، آبکش، پالونه، پالایه، پالوانه، تُرُشی پالا، راوَق
پالاون
فرهنگ فارسی عمید

پالاون

پالاون
پالونه. مصفات. صافی راوُوق. آبکش. ترشی پالا. زازل. (جهانگیری). پالاوان. سماق پالا. اَردَن:
وصف دروغ نیز دروغ است از آنک
با نان رود طبیعت پالاونش.
ناصرخسرو.
افشره خون دل از چشم او
ریخته پالاون مژگان فرو.
ابوشعیب (ازفرهنگی خطی)
لغت نامه دهخدا

پالاوان

پالاوان
ظرفی باشد مانند کفگیر که چیزهادر آن صاف کنند ظرفی که طباخان و حلواییان برای صاف کردن روغن و شیره و جز آن بر سر دیگ نهند آبکش ماشو ماشوب ترشی پالا پالاوان صافی
فرهنگ لغت هوشیار

خالاون

خالاون
دانه ای است شبیه به گندم و آن را حنطۀ رومیه خوانند. گرم و تر است. با سرکه بر جرب طلا کنند نافع باشد. (برهان قاطع) (آنندراج). به یونانی خندروس گویند. (تحفۀ حکیم مؤمن از حاشیۀ دکتر معین بر برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا