جدول جو
جدول جو

معنی پاچه گرفتن

پاچه گرفتن
بی جهت کسی را آزار دادن
تصویری از پاچه گرفتن
تصویر پاچه گرفتن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پاچه گرفتن

پنجه گرفتن

پنجه گرفتن
مقابله کردن نبرد کردن زور کردن با کسی به پنجه پنجه انداختن پنجه گرفتن پنجه زدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشه گرفتن

پیشه گرفتن
پیشه کردن پیشه ساختن حرفه و شغل خود قرار دادن: اگرشاعری را تو پیشه گرفتی یکی نیز بگرفت خنیاگری را. (ناصرخسرو)، کار خود قرار دادن عمل خود ساختن ورزیدن: هر آن کس که او پیشه گیرد دروغ ستمکاره خوانیمش و بی فروغ. (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار

پیاله گرفتن

پیاله گرفتن
قدح گرفتن صراحی گرفتن، نوشیدن شراب باده خوردن: چریده رو که گذر گاه عافیت تنگست پیاله گیر که عمر عزیزبی بدلست. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشه گرفتن

پیشه گرفتن
پیشه کردن، پیشه ساختن، کاری را حرفه و شغل خود قرار دادن، پیشه کردن، برای مِثال هر آن کس که او پیشه گیرد دروغ / ستمگاره خوانیمش و بی فروغ (فردوسی - ۷/۴۵۴)
پیشه گرفتن
فرهنگ فارسی عمید

کاسه گرفتن

کاسه گرفتن
نواختن کاسه، ضرب گرفتن: (ساقی بشوق این غزلم کاسه میگرفت میگفتم این سرود و می ناب می زدم)، (حافظ)، سرودن و نواختن کاسه گر خواندن نوای کاسه گر: (حالت سرو چنانست که ذوقی دارد نفس بلبل و آن دبدبه کاسه گری) (نجیب جرفادقانی)، کار خانه و دکانی که در آن کاسه و بشقاب و آوندهای چینی سازند. یا فوت کاسه گری. دقایق یک فن رموز یک هنر. یا بلند بودن (دانستن) فوت کاسه گری. وارد بودن به دقایق امری آگاهی از پیچ و خم های عملی
کاسه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار