جدول جو
جدول جو

معنی پاتابه

پاتابه((بِ))
کنایه از مزاحم، نواری که به ساق پا پیچند، چارق، پاپیچ
تصویری از پاتابه
تصویر پاتابه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پاتابه

پاتابه

پاتابه
پاپیچ پالیک چارق، نواری که بساق پا پیچند مچ پیچ. یا پاتابه در جایی باز کردن، در جایی اقامت کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پاتابه

پاتابه
چارُق، نوعی کفش چرمی با بندها و تسمه های دراز که بندهای آن به ساق پا پیچیده می شود، چارُغ، شَمَل، شُم، پاتُوِه، پای تابِه، پالیک
پاتابه
فرهنگ فارسی عمید

پاتابه

پاتابه
پاپیچ. چیزی که پیاده روان به پا پیچند. پالیک. بادیج.
- پاتابه باز کردن در جائی، رحل اقامت افکندن در آنجا. اِلقاء عصا. القاء جران.
- امثال:
دیبا (اطلس) کهنه شود اما پاتابه نشود، آزاده مرد و شریف هرچند تهیدست باشد بکار حقیر و فرومایه تن درندهد، نظیر: صوف که کهنه گردد پاتابه نکنند. (جامعالتمثیل).
صوف کهنه شود لیکن پاتابه نشود، نظیر: از اسب افتاده ایم اما از اصل نیفتاده ایم. اَلحُرﱡ حرﱡ و اِن مَسَّه ُ الضّر
لغت نامه دهخدا

پایتابه

پایتابه
پاتابه، جوراب. یا پایتابه کسی در هند باز شدن، بسفر دور رفتن وی
پایتابه
فرهنگ لغت هوشیار

پاتاوه

پاتاوه
پاتابه. پاپیچ. پالیک. بادیج:
صوف ارچه شود کهنه دوزند کلاه از وی
دیبا چو شود کهنه پاتاوه نخواهد شد.
نظام قاری.
اگرچه هر دو سفیدند کاسر و سالو
از این کنند بدستار از آن به پاتاوه.
نظام قاری.
- پاتاوه باز کردن، القاء جران. القاء عصا. رحل اقامت افکندن
لغت نامه دهخدا