پاپیچ. چیزی که پیاده روان به پا پیچند. پالیک. بادیج. - پاتابه باز کردن در جائی، رحل اقامت افکندن در آنجا. اِلقاء عصا. القاء جران. - امثال: دیبا (اطلس) کهنه شود اما پاتابه نشود، آزاده مرد و شریف هرچند تهیدست باشد بکار حقیر و فرومایه تن درندهد، نظیر: صوف که کهنه گردد پاتابه نکنند. (جامعالتمثیل). صوف کهنه شود لیکن پاتابه نشود، نظیر: از اسب افتاده ایم اما از اصل نیفتاده ایم. اَلحُرﱡ حرﱡ و اِن مَسَّه ُ الضّر
پاتابه. پاپیچ. پالیک. بادیج: صوف ارچه شود کهنه دوزند کلاه از وی دیبا چو شود کهنه پاتاوه نخواهد شد. نظام قاری. اگرچه هر دو سفیدند کاسر و سالو از این کنند بدستار از آن به پاتاوه. نظام قاری. - پاتاوه باز کردن، القاء جران. القاء عصا. رحل اقامت افکندن