کوبیدن پا بر زمین بسیار راه رفتن در جستجوی چیزی در ورزش در شنا و دوچرخه سواری پاها را حرکت دادن برای پیش رفتن در ورزش زورخانه ای در میان گود زورخانه پا کوفتن هماهنگ ورزشکاران کنایه از در حساب به کسی حقه زدن و دغلی کردن و مبلغی از طلب او کم کردن، در صورت حساب تقلب کردن و مبلغی اضافه از طرف گرفتن، حساب سازی و سوءاستفاده کردن
بسیار راه رفتن در تجسس چیزی: تمام شهر را پا زدم. - پا زدن به کسی در حساب، به دغلی از حق او کاستن. مبلغی از طلب او را انکار کردن. قسمتی از دَین راانکار کردن
لگیدن چارپا از پا از پی لنگیدن، تپق اسب و غیره، قدم زدن گام نهادن رفتن: بسوی صید گاه یار پی زن حبای دیده را بر جوش می زن. (زلالی خونساری)، پی بریدن (ستوران را) اسب: ز بسکه اسب هوا را نرفته ایم از پی چو رو برو شده با خصم اسب پی زده ای