جدول جو
جدول جو

معنی پا به پا کردن

پا به پا کردن((بِ کَ دَ))
مردد بودن، درنگ کردن
تصویری از پا به پا کردن
تصویر پا به پا کردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پا به پا کردن

پا به پا کردن

پا به پا کردن
این پا و آن پا کردن، کنایه از مسامحه کردن، کنایه از مردد بودن، درنگ کردن در کاری یا رفتن به طرفی، در علم حسابداری قرض و طلب خود را با دیگری برابر ساختن و طلب او را بابت طلب خود قبول کردن، تهاتر
پا به پا کردن
فرهنگ فارسی عمید

پا به پا بردن

پا به پا بردن
دست کسی را گرفتن و او را با خود راه بردن
پا به پا بردن
فرهنگ فارسی عمید

پا بر جا کردن

پا بر جا کردن
استوار کردن، اثبات تاکید، پایدار کردن
پا بر جا کردن
فرهنگ لغت هوشیار

زا به را کردن

زا به را کردن
کسی را ناچار از ترک جا و مکان مالوف خود کردن، حیران و سرگردان کردن
زا به را کردن
فرهنگ فارسی عمید

جا به جا کردن

جا به جا کردن
چیزی را از جایی به جای دیگر گذاشتن، چیزی را در جای خود قرار دادن
جا به جا کردن
فرهنگ فارسی عمید