معنی پا به پا کردن پا به پا کردن((بِ کَ دَ)) مردد بودن، درنگ کردن تصویر پا به پا کردن فرهنگ فارسی معین
پا به پا کردن پا به پا کردن این پا و آن پا کردن، کنایه از مسامحه کردن، کنایه از مردد بودن، درنگ کردن در کاری یا رفتن به طرفی، در علم حسابداری قرض و طلب خود را با دیگری برابر ساختن و طلب او را بابت طلب خود قبول کردن، تهاتر فرهنگ فارسی عمید
زا به را کردن زا به را کردن کسی را ناچار از ترک جا و مکان مالوف خود کردن، حیران و سرگردان کردن فرهنگ فارسی عمید
جا به جا کردن جا به جا کردن چیزی را از جایی به جای دیگر گذاشتن، چیزی را در جای خود قرار دادن فرهنگ فارسی عمید