جدول جو
جدول جو

معنی پا انداختن

پا انداختن((اَ تَ))
جاکشی کردن، واسطه عمل منافی عفت شدن
تصویری از پا انداختن
تصویر پا انداختن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پا انداختن

پس انداختن

پس انداختن
تاخیر کردن بتعویق انداختن، قسطی از دین را بموعد ندادن، بتاخیر افتادن حیض در زن، تولید فرزند کردن (در مورد توهین بکار رود) تولید مثل کردن: سه بچه پس انداخته
فرهنگ لغت هوشیار

جا انداختن

جا انداختن
از قلم انداختن، کار گذاشتن چیزی در محل مخصوص خودش
در پزشکی برگرداندن استخوانی که از بند یا مفصل تکان خورده و جا به جا شده به جای خود و بستن و معالجه کردن آن
گستردن رختخواب
جا انداختن
فرهنگ فارسی عمید

پس انداختن

پس انداختن
به وجود آوردن بچه، به دنیا آوردن، عقب انداختن، پس انداز کردن
پس انداختن
فرهنگ فارسی عمید

پس انداختن

پس انداختن
تأخیر کردن، پس انداز کردن، کنایه از بچه به دنیا آوردن
پس انداختن
فرهنگ فارسی معین

پس انداختن

پس انداختن
تعویق. تأخیر. تَلکﱡؤ، قسطی از دین را بموعد ندادن،... زن، حیض را دیر کردن، در تداول عوام، بلغت اهریمنی، زادن. زائیدن. تولید کردن: سه بچه پس انداخته است. سه تا کره پس انداخته است
لغت نامه دهخدا

بش انداختن

بش انداختن
کودکان برای قرعه کشیدن طریق خاصی دارند که آنرا بش انداختن گویند باین طریق که حلقه وار میایستند و دست راست را پشت سر میبرند و یکنفر (یا علی) میگویند و بمجرد ادای این کلمه همه دستها از پشت سر بجلو میاید در حالیکه هر یک از آنها یک یا دو یا سه یا چهار انگشت از انگشتان یک دست خود را باز گذارده و بقیه را بسته است. آنگاه همانکه یا علی گفته انگشتهای باز را میشمارد و مثلا بیست و یک انگشت شده از خود یا از دیگری که قبلا قرار گذارده اند شمارش میکند. عدد آخر بهر کس افتاده (باز طبق قرار قبلی) او را بمیان کشیده بازی خود را (مثلا بازی باقلا بچند من) آغاز میکنند پشک انداختن
فرهنگ لغت هوشیار