جدول جو
جدول جو

معنی بیو

بیو
حشره ای است ریز با بال های باریک که پارچه های پشمین را می خورد، پت، بید، بیب، بیتک
تصویری از بیو
تصویر بیو
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بیو

بیو

بیو
حشره ایست که پارچه های پشمین و مانند آنرا تباه سازد. عروس بیوگ
بیو
فرهنگ لغت هوشیار

بیو

بیو
عَروس، زنی که تازه ازدواج کرده، وَیوگ، بُیوک، عَروسِه، گَلین، بَیوگ، نُوعَروس، پَیُوگ، تازِه عَروس
بیو
فرهنگ فارسی عمید

بیو

بیو
بید، حشره ای ریز با بال های باریک که نوزاد آن پارچه های پشمی را می خورد و ضایع می کند، سوس، سوسِه، پیتَک، پِت، بیب
بیو
فرهنگ فارسی عمید

بیو

بیو
ژان باتیست (1862- 1774 میلادی). فیزیکدان فرانسوی. اطلاعاتش وسیع بود و در پیشرفت ریاضیات و نجوم و تاریخ علم سهمی دارد. از 1800 میلادی استاد کولژ دو فرانس بود. قانون بیو در باب نور قطبیده معروفست. به اتفاق ساوار قانون معروف به قانون ’بیو - ساوار’ را در باب تأثیر جریان برق بر میدان مغناطیسی بیان نمود، پسرش ادوارد کنستان بیو (1850- 1803 میلادی) چین شناس بود. (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا

بیو

بیو
کرمکی باشد که جامۀ پشمین و کاغذ را بخورد و ضایع کند. (برهان) (از جهانگیری) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (از آنندراج). مصحف بید. (حاشیۀ برهان چ معین). بید. پت. (یادداشت مؤلف) : العث، بیو خوردن پشم را. عثه. (تاج المصادر بیهقی) :
شهاب قلاووز تو دیو به
به پشم زنخدانت در بیو به.
پوربها.
ز عدلش گرگ با صد حیله و ریو
نهان گردد به پشم میش چون بیو.
فخری.
ز عنکبوت فلک رشته های آتش رنگ
بتافت وز تف آن بر گلیم شب زد بیو.
آذری.
، بمعنای ارژن که نام درختی است. رجوع به ارژن شود
لغت نامه دهخدا

بیو

بیو
عروس. (برهان). به این معنی بیوک هم آمده و در بختیاری بیک بهمین معنی است. رجوع کنید به بیوگ و بیوگان. (حاشیۀ برهان چ معین). عروس مقابل داماد. (ناظم الاطباء). بمعنی عروس و بیوکانی یعنی عروسی و آن را ویو و بیوک نیز خوانند. (انجمن آرا) (از آنندراج) (از جهانگیری) :
برهی گر کنی بفردی خو
از حسود و خسور و ننگ بیو.
سنائی
لغت نامه دهخدا