جدول جو
جدول جو

معنی بیضه آوردن

بیضه آوردن((~. وَ دَ))
بچه از تخم درآوردن
تصویری از بیضه آوردن
تصویر بیضه آوردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بیضه آوردن

براه آوردن

براه آوردن
مُرَکَّب اَز: ب + راه + آوردن، ارشاد کردن. هدایت کردن، راهی غیر راه متعارف خانه که از آنجا نیز آمدوشدکنند. (برهان) (ناظم الاطباء)، رجوع به بربار شود
لغت نامه دهخدا

بغضب آوردن

بغضب آوردن
بخشم آوردن. خشمناک ساختن و رجوع به غضب شود
لغت نامه دهخدا

کینه آوردن

کینه آوردن
کین آوردن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کین آوردن شود
لغت نامه دهخدا

پیه آوردن

پیه آوردن
پیه گرفتن در آمدن پیه گرد عضوی، 0 نابینا شدن: بعد عمری کامشب آن مه محفل آرای منست پیه اگر چشم رقیب آرد چراغم روشنست
فرهنگ لغت هوشیار

پیه آوردن

پیه آوردن
کنایه از چاق شدن، انباشته شدن چربی در عضوی از بدن
پیه آوردن
فرهنگ فارسی عمید

بچه آوردن

بچه آوردن
بچه برآوردن. بچه زادن. (آنندراج). بچه کردن. بچه زاییدن:
سگ آورد بچه گر هفت هشت، کس نخورد
دو سه به حیله بود در دهی و در کوئی.
امیرخسرو
لغت نامه دهخدا