جدول جو
جدول جو

معنی بیدخشت

بیدخشت((خِ))
شکرکی که روی درخت بید بوجود می آید. از آن برای نرم کردن، سفید و شیرین کردن دارو استفاده می کنند
تصویری از بیدخشت
تصویر بیدخشت
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بیدخشت

بیدخشت

بیدخشت
شکرکی که روی درخت بید بعلت شته ای مخصوص ایجاد میشود بیدانگبین
بیدخشت
فرهنگ لغت هوشیار

بیدخشت

بیدخشت
ماده ای که از نوعی درخت بید گرفته می شود، این ماده در گرمای تابستان روی تنۀ درخت به صورت مایع تولید می شود. آن را با تیغه های فلزی آغشته به آرد از تنۀ درخت جمع می کنند و در ظرف آرد می ریزند که به هم نچسبد، طعمش شیرین و خاصیت آن شبیه خاصیت شیرخشت است و برای لینت مزاج و نرم کردن سینه و شیرین ساختن داروها به کار می رود، شکرک درخت بید، بیدانگبین
بیدخشت
فرهنگ فارسی عمید

بیدخشت

بیدخشت
گزی که از ساقه های درخت بید خارج میشود. (دائره المعارف فارسی). شکرکی که روی درخت بید بعلت شته ای مخصوص ایجاد میشود. بید انگبین. (فرهنگ فارسی معین). مَنّی که از صفصاف مشقق یعنی بید بیدخشتی تراود. منی است که بر اوراق بید افتد ببهاران و گاه به اندازه ای باشد که چند گز زمین را تر کند و زنبوران بر آن گرد آیند. و مردمان تازۀ آنرا چون عسل خورند و خشک آنرا مانند ملینی بکار برند. تودۀ من و شیرینی که در بهار میان انبوهی از برگهای بید پدید آید بر سرشاخهای نو است و زنبوران برآن گرد آیند و باغبانان شیرینی را گرفته خشک کنند و در طب چون شیر خشت بکار برند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

بیدهشت

بیدهشت
مُرَکَّب اَز: بی + دهشت، بی بیم و بی هول. (ناظم الاطباء)، رجوع به دهشت شود
لغت نامه دهخدا

بیدخشتی

بیدخشتی
نوعی از درخت بید که از درختان جنگلهای شمال ایران است وآنرا فک نیز میخوانند. (جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 195)
لغت نامه دهخدا

بیداشت

بیداشت
بی پروا، متساهل و غافل، (آنندراج)، غافل و کاهل و بی خبر، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

بیدخت

بیدخت
زُهرِه، دومین سیارۀ منظومۀ شمسی که قدما آنرا سعد می دانستند و به خنیاگری نسبت می دادند، ناهید، وِنوس، بغدُخت، بیلُفت، خُنیاگَر فَلَک، مُطرِبۀ فَلَک
بیدخت
فرهنگ فارسی عمید