بی رگ بی رگ مُرَکَّب اَز: بی + رگ، که رگ ندارد. بی رگ و پوست. بی جان: بدو گفت گردوی کای پیر گرگ تو نشنیدی آن داستان بزرگ اگرچه برادر بود دوست به چو دشمن بود بی رگ و پوست به. فردوسی. لغت نامه دهخدا
بی برگ بی برگ گیاهی که برگهایش ریخته باشد درختی که برگ نداشته باشد، بینوا فقیر محتاج فرهنگ لغت هوشیار
بی رنگ بی رنگ آنچه رنگ نداشته باشد، کنایه از ساده و بی آلایش، طرح ساده که نقاش بر روی پارچه یا کاغذ می کشد و بعد آن را رنگ آمیزی می کند فرهنگ فارسی عمید