جدول جو
جدول جو

معنی بوغاز

بوغاز
تنگه، باب، بغز هم گویند، جمع بواغیز
تصویری از بوغاز
تصویر بوغاز
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بوغاز

بوغاز

بوغاز
بُغاز، شعبه ای از دریا بین دو خشکی که دو دریا را به هم مربوط می سازد یا دو خشکی را از هم جدا می کند، تنگه، باب مثلاً بغاز داردانل
بوغاز
فرهنگ فارسی عمید

بوغاز

بوغاز
بغاز، (فرهنگ فارسی معین)، مأخوذ از ترکی، به اصطلاح جغرافیایی بازوئی از دریا را گویند که واقع شده است مابین دو زمین و مرتبط میکند دو دریا را بهم، (ناظم الاطباء)، گلوگاه، مضیق، ج، بواغیز، (یادداشت بخط مؤلف)، و رجوع به بغاز شود
لغت نامه دهخدا

برغاز

برغاز
برغوز. بَرغَز. (منتهی الارب). بُرغُز. بچه گاو وحشی یا وقتی که با مادر خود برفتار آید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به برغوز شود
لغت نامه دهخدا

بوناز

بوناز
گیاهی است که هر جا بیخ خشک آنرا نهان کنند، زود سبز شود، (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

بوغاء

بوغاء
خاک نرم که مذرور ماند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). خاک بسیار نرم. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) :
لعمرک لو لا هاشم ما تعفرت
ببغدان فی بوغائها القدمان.
(اقرب الموارد).
- بوغاءالطیب، بوی آن. (منتهی الارب) (آنندراج). رایحۀ خوش بوی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا

اوغاز

اوغاز
نام یکی از دهستانهای چهارگانه بخش باجگیران شهرستان قوچان. این ده از 22 ده بزرگ و کوچک تشکیل شده است و 8777 تن جمعیت دارد. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 شود
مرکز دهستان اوغاز بخش باجگیران شهرستان قوچان دارای 798 تن سکنه. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 شود
لغت نامه دهخدا

بغاز

بغاز
ترکی تنگه آبراه -1 قطعه چوبی که کفشگیران میان کفش و قالب گذارند پغاز فانه پانه فهانه، تکه چوبی که نجاران بوقت شکافتن چوب در شکاف آن گذارند پغاز فانه پانه فهانه. قسمت آب باریکی که دو دریا را بهم متصل میکند و یا دو خشکی را از هم جدا مینماید مانند بغاز بسفر و بغاز دارد انل که اولی دریایی اسود را بدریای اژه (بحر الجزایر) متصل مینماید و آن هر دو آسیا را از اروپا جدا میکنند باب تنگه
فرهنگ لغت هوشیار