جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بوغ

بوغ

بوغ
لاتینی تازی شده برغو کرنای گاودم کرنای گاودم یکی از آلات ذوات النفخ. نوع قدیمی آن از شاخ بوده و بعد آنرا از استخوان و فلز ساختند و آن برای تقویت صدای شخص نیز بهنگام مکالمه از مسافت دور بکار میرفت، نای بزرگ کرنای، نوعی از شیپور کوتاه که شکارچیان برای راندن شکار ازمحلی بمحل دیگر بکار برند نفیر، جمع ابواق بوقات. یا بوق اتومبیل. نوعی بوق مغناطیسی است که در اتومبیلها از آن استفاده کنند
فرهنگ لغت هوشیار

بوغ

بوغ
املایِ دیگر واژۀ بوق، آلت فلزی یا استخوانی میان تهی که با دهان در آن می دمند و صدا می کند، صور، بَرغو
بوغ
فرهنگ فارسی عمید

بوغ

بوغ
دهی است به ترمذ، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)، دهی است به ترمذ، از آنجا است: ابوعیسی محمد بن عیسی بن سوره بن شداد بوغی، (از وفیات الاعیان ج 2 ص 59)
لغت نامه دهخدا

بوغ

بوغ
بوق، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به بوق شود، حشرات سرخی که در هوا مدت فصل باران پیدا میگردند، (ناظم الاطباء)
بالاپوشی است از جامه و چرم خصوصاً، (آنندراج)، روپوش و لفافه، ویژه لفافۀ چرمی و چنته، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

بوغ

بوغ
غلبه کردن خون بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). غلبه کردن کسی را. (از اقرب الموارد). و یقال: انک لعالم لاتباغ، یعنی تو عالمی هستی که از کسی مغلوب نمیشوی... (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

بسغ

بسغ
اطاق فوقانی که دارای پنجره های متعدد برای نظاره و دخول هوا باشد، گنبد سقف گنبدی
فرهنگ لغت هوشیار