جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بندمه

بندمه

بندمه
تکمه. گوی گریبان. (برهان) (آنندراج) (رشیدی) (ناظم الاطباء). بندیمه. بندنه. بندینه. تکمه. گوی گریبان. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به بندیمه و بندنه و بندینه شود
لغت نامه دهخدا

بندقه

بندقه
گلوله ساختن چیزی را، تیز نگریستن بسوی کسی. واحد بندق یک گلوله (گلین سنگین سربی)
فرهنگ لغت هوشیار

گندمه

گندمه
زِگیل، ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد
سِگیل، وِردان، واروک، واژو، بالو، تاشکِل، آزَخ، زَخ، زوخ، آژَخ، ژَخ، ثُؤلول
گندمه
فرهنگ فارسی عمید