جدول جو
جدول جو

معنی بندزن

بندزن((~. زَ))
آن که ظروف شکسته را پیوند می زد
تصویری از بندزن
تصویر بندزن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بندزن

بندزن

بندزن
کسی که پیشه اش به هم چسباندن و بند زدن ظرف های شکسته است، بش زن
بندزن
فرهنگ فارسی عمید

بندزن

بندزن
آنکه کاسه و بشقاب را پیوند دهد. (فرهنگ فارسی معین). کسی که کارش بند زدن است. کاسه بند. شعاب. بَش زن (در تداول اهالی خراسان)
لغت نامه دهخدا

بادزن

بادزن
باد بزن، پنکه، کولر، چیزی که برای سرد کردن هوای اتاق بکار رود
بادزن
فرهنگ لغت هوشیار

بادزن

بادزن
بادبزن، وسیله ای برای به حرکت در آوردن هوا و ایجاد باد
بادزن
فرهنگ فارسی عمید

بندبن

بندبن
دهی جزء دهستان سیاهکل رود بخش رودسر است که در شهرستان لاهیجان واقع است. دارای 200 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

بندان

بندان
این کلمه بصورت مزید مؤخر به کلمات می پیوندند و بیشتر معنی مصدری یا وصفی بدانها می دهد: دربندان. حنابندان. میوه بندان. یخ بندان. شیشه بندان. آینه بندان. شهربندان
لغت نامه دهخدا

بندان

بندان
دهی از دهستان نهبندان است که در بخش شوسف شهرستان بیرجند واقع است و 208 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا