جدول جو
جدول جو

معنی بند و بست

بند و بست
توطئه، ساخت و پاخت، دست به یکی کردن، ترتیب، انتظام
تصویری از بند و بست
تصویر بند و بست
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بند و بست

بند و بست

بند و بست
قرار داد (باج و خراج)، ترتیب انتظام ضبط و ربط، استواری محکمی، تدبیر، توطئه ساخت و پاخت. یا بند و بست بودن، بسته بودن، مقفل بودن
فرهنگ لغت هوشیار

بند و بست

بند و بست
آنچه از آهن وجامه و جز آن را بهم بندند. (یادداشت بخط مؤلف).
- بند و بست بودن، بسته بودن. مقفل بودن. (فرهنگ فارسی معین).
لغت نامه دهخدا

بند و بستی

بند و بستی
منسوب به بند و بست. بندوبست چی. (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

بلند و پست

بلند و پست
بالا و پایین، آسمان و زمین، بالای کوه و پایین دره
بلند و پست
فرهنگ لغت هوشیار

بند و بار

بند و بار
حدود و قواعد و آداب زندگی. قیدهای اجتماعی و مانند آن. و آدم بی بند و بار کسی را گویند که در زندگی حدود و رسومی را مراعات نکند و به چیزی پابند نباشد. (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده) : کارش بی بند و بار است. مرد بی بند و باری است
لغت نامه دهخدا

بلند و پست

بلند و پست
فوق و تحت. (آنندراج). بالا و پایین. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا

ژند و است

ژند و است
زند و اُست. زند و استا. زند و اوستا. اوستا کتاب مقدس زرتشتیان و ژند یا زند شرح آن است. رجوع به هر یک از این دو کلمه شود:
یکی ژند و است آر با برسمت
بزمزم یکی پاسخی پرسمت.
فردوسی.
برآمد همی گرد مرد و بجست
یکی موبدی دید با ژندو است.
فردوسی.
پدرْم آن خردمندمهران ستاد
به پیری بسی چیز دارد بیاد
به کنجی نشسته ست با ژندو است
از امید گیتی شده پیر و سست.
فردوسی.
به آن آب روشن سر و تن بشست
همی خواند اندر نهان ژند و است.
فردوسی.
که دین مسیحا ندارد درست
ره گبرگی ورزد و ژند و است.
فردوسی
لغت نامه دهخدا