جدول جو
جدول جو

معنی بنچاق

بنچاق((بُ))
قباله، سند قدیمی، سند مالکیت غیررسمی، بنجه
تصویری از بنچاق
تصویر بنچاق
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بنچاق

بنچاق

بنچاق
قباله. سند ملک، مجازاً توطئه. ساخت و پاخت. (فرهنگ فارسی معین). ساختن دو کس با یکدیگر بضرر دیگری. ساخت و پاخت و تبانی، قرارداد (باج و خراج). (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) ، ترتیب. انتظام. ضبط و ربط. (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء) ، استواری. (ناظم الاطباء). استواری. محکمی. (فرهنگ فارسی معین) ، تدبیر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) ، آراستگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

بنداق

بنداق
کلاهی دراز شبیه بتاجی که درویشان و قلندران بر سر گذارند
بنداق
فرهنگ لغت هوشیار

بنداق

بنداق
کلاهی دراز شبیه به تاجی که درویشان و قلندران بر سر گذارند
بنداق
فرهنگ فارسی معین

بنجاق

بنجاق
حلقه ها، گوی های الوان، قطعات شیشه ای که برای زینت اسبان و استران به کار رود، اسب زینت شده با بنجاق
بنجاق
فرهنگ فارسی معین

بنداق

بنداق
نوعی از کلاهی است که آنرا قلندران و درویشان بر سر نهند. (آنندراج) (شعوری ج 1 ص 171). یک قسم کلاهی دراز و شبیه بتاج که درویشان و قلندران می پوشند. (ناظم الاطباء). کلاهی دراز شبیه به تاجی که درویشان و قلنداران بر سر گذارند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا