جدول جو
جدول جو

معنی بنا گذاشتن

بنا گذاشتن((بَ. گُ تَ))
بنیاد گذاشتن، اساس گذاشتن
تصویری از بنا گذاشتن
تصویر بنا گذاشتن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بنا گذاشتن

بجا گذاشتن

بجا گذاشتن
بر جای نهادن. باقی گذاشتن. باقی نهادن. گذاشتن و رفتن. بجا ماندن. (آنندراج). بر جای نهادن:
فرهاد رفت و کوه ملامت بجا گذاشت
کار تمام ناشده در پیش ما گذاشت.
بابافغانی.
و رجوع به ’جا’ و رجوع به گذاشتن شود
لغت نامه دهخدا

باز گذاشتن

باز گذاشتن
واگذاشتن، واگذار کردن، سپردن، چیزی را در اختیار کسی گذاشتن، سپردن کاری یا چیزی به دیگری، برای مِثال بلبلا مژدۀ بهار بیار / خبر بد به بوم بازگذار (سعدی - ۱۷۴)
دست برداشتن از چیزی یا کاری
باز گذاشتن
فرهنگ فارسی عمید

نام گذاشتن

نام گذاشتن
اسم گذاشتن نام دادن تسمیه، نام خود را بیاد گار نهادن نام خود را باقی گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار

منت گذاشتن

منت گذاشتن
احسان و نیکویی در حق کسی را به یادش آوردن و به رخش کشیدن
منت گذاشتن
فرهنگ فارسی معین