جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بن بست

بن بست

بن بست
کوچه تنگی که بن آن بسته و پوشیده باشد و راه دررو نداشته باشد
بن بست
فرهنگ لغت هوشیار

بن بست

بن بست
کوچه ای که آخرش بسته باشد و راه به جایی نداشته باشد، ناگُذارِه
کنایه از کار دشواری که راه حل برای آن پیدا نشود
بن بست
فرهنگ فارسی عمید

بن بست

بن بست
بن بسته. کوچۀ تنگی که بن آن بسته و پوشیده باشد و راه دررو نداشته باشد. (ناظم الاطباء). کوچۀ سربسته. (آنندراج).
- کوچۀ بن بست، در تداول، کوچه ای که راهی بجائی ندارد. از بن دررو ندارد. کوچۀ ناگذارده، مقابل گذارده. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
شاید افتد گذر بوی تو روزی آنجا
کوچۀ غنچه عجب نیست که بن بست شده ست.
تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

بن بسته

بن بسته
بن بست:
غار بن بسته بود کس نه پدید
عنکبوتان بسی مگس نه پدید.
نظامی (هفت پیکر ص 352).
دل مرا ز خم زلف او رهائی نیست
به در کوچۀ بن بسته هیچکس نزده ست.
صائب (از آنندراج).
و رجوع به بن بست شود
لغت نامه دهخدا