جدول جو
جدول جو

معنی بلهانه

بلهانه((بُ نِ))
به طور بلاهت و بی تمیزی، شبیه و مانند بله
تصویری از بلهانه
تصویر بلهانه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بلهانه

بلهانه

بلهانه
نابخردانه کم خردانه بطور بلاهت و بی تمیزی، شبیه و مانند بله
بلهانه
فرهنگ لغت هوشیار

بلهانه

بلهانه
منسوب به بله که جمع ابله است. (آنندراج). بطور بلاهت و بی تمیزی. (فرهنگ فارسی معین) :
سنگها طفلان به من انداختند
بس که کردم بی قدش بلهانه رقص.
عقل حیران است در بازیچۀ دور فلک
بر مدار زشت گیتی خندۀ بلهانه کن.
علی خراسانی (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا

ابلهانه

ابلهانه
سبکسرانه گولانه هلکی بی عقلانه از روی نادانی و نابخردی و حماقت
ابلهانه
فرهنگ لغت هوشیار

ابلهانه

ابلهانه
از روی نادانی و نابخردی، آنچه از روی نادانی باشد
ابلهانه
فرهنگ فارسی عمید

بلمانه

بلمانه
دهی از دهستان ماهیدشت پائین، بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. سکنۀ آن 265 تن. آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات و حبوب دیم و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) ، مشهور کردن. معروف کردن.
- بلند ساختن سخن کسی را، علو بخشیدن. بدرجۀ اعتلا رسانیدن. مشهور و معروف کردن: دراز گرداند خدای تعالی زندگی او را... و گرامی دارد خطاب او را و بلند سازد سخن او را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 319)
لغت نامه دهخدا