جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بلک

بلک

بلک
سوغات، تحفه ولیک زارعی که بتنهایی کار میکند (نه بعنوان عضوی از یک گروه) و معمولا کار او زراعت محصولات دیمی و صیفی است. آتش، شراره آتش تحفه ارمغان سوغات، میوه تازه، نوباوه، جامه نو، هر چیز تازه و نوبرآمده که طبع از دیدنش محفوظ گردد، هر چیز طرفه. چنگ زدن بکسی یا بچیزی تشبث. چشم بزرگ برآمده. اما، بهر حال، علاوه برین ایضا، شاید
فرهنگ لغت هوشیار

بلک

بلک
سیاکوتی، درختچه ای از تیرۀ گل سرخیان با شاخه های انبوه و خاردار و برگ های سبز تیره که گل های آن در طب به عنوان مقوی قلب و ضد تشنج به صورت دم کرده یا پودر به کار می رود، سُرخ وَلیک، قَرَه گیلِه، وَلَک، کومار، کورچ، کِویچ، مارِخ، وَلیک، سیاه الله
بلک
فرهنگ فارسی عمید

بلک

بلک
شَرارِه، ریزۀ آتش که از زغال یا هیزم که در حال سوختن است جدا شود و به هوا بجهد، ضَرَمِه، خُدرِه، آلاوِه، خُدرِه، جَمر، ژابیژ، جَرَقّه، جَمَرِه، لَخچِه، اَخگَر، جَذوِه، لَخشِه، اَبیز، سَیَنجُر، آتَش پارِه، آییژ، ایژَک
بلک
فرهنگ فارسی عمید

بلک

بلک
نوبر، هر چیز تازه و نو، طرفه، سوغات، هدیه ای که کسی از سفر برای دوستان و آشنایان خود بیاورد
رَهاوَرد، تُحفه، اَرمَغان، سَفته، نورَهان، نَوراهان، نَوارَهان، راهواره، بازآورد، عُراضه، لُهنه
بلک
فرهنگ فارسی عمید

بلک

بلک
کشاورزی که به تنهایی برای خود کار می کند و کارش زراعت دیم یا صیفی کاری است، بلک کار
فرهنگ فارسی عمید