جدول جو
جدول جو

معنی بلد

بلد((بَ لَ))
شهر، جمع بلاد، بلدان، زمین، ناحیه، آن که راه را می شناسد و دیگران را راهنمایی می کند
تصویری از بلد
تصویر بلد
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بلد

بلد

بلد
راهبر، راهنما، کسی که راهی را بشناسد یا کاری را بداند، شهر، سرزمین، نودمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۳۰ آیه، الفجر
بلد شدن: کاری را یاد گرفتن، راهی را شناختن
بلد
فرهنگ فارسی عمید

بلد

بلد
گوی زر یا سیم یا ارزیز که بدان آب را قسمت کنند. (منتهی الارب). بَلَد. رجوع به بَلَد شود
لغت نامه دهخدا

بلد

بلد
راهبر و پیشوا. (غیاث) ، شهر. (فرهنگ فارسی معین) : عامل بلدۀ قم در سنۀ خمسین و ثلاثمائه (350 هجری قمری) آن را فراخ و بزرگ گردانید. (تاریخ قم ص 214) ، لقب همدان، کرمانشاهان، کاشان، فومن، شوشتر، دزفول، تویسرکان. گویند بلدۀ همدان و غیره. (از یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

بلد

بلد
جای باش حیوان، عامر باشد یا غامر. (منتهی الارب). هر موضعی از زمین، عامر و آباد باشد یا غیر عامر، خالی از سکنه باشد یا مسکون، و واحد آن بلده است. (از دهار). هر موضعی از زمین، عامر باشد یا خالی. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا

بلد

بلد
شهرکی است مشهور از نواحی دجیل در نزدیکی حظیره و حربی، از اعمال بغداد. (از معجم البلدان) (از مراصد) ، منسوب به بلدالکرج، که ابودلف آن را بساخت. (از اللباب فی تهذیب الانساب). منسوب به بلد که نام شهر کرج بوده است و علی بن ابراهیم بن عبداﷲ محدث بدان نسبت دارد. (از معجم البلدان) ، منسوب به بلد که شهری بوده است به دجله، و علی بن محمد بن عبدالواحد بن اسماعیل محدث قرن پنجم هجری، و محمد بن زیاد بن فروه محدث قرن چهارم هجری و محمد بن عمر بن عیسی بن یحیی محدث قرن چهارم هجری بدان نسبت دارند. (از معجم البلدان) ، منسوب به بلدالحطب، که شهری بوده است در نزدیکی موصل. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا

بلد

بلد
البلد، ام سورۀ نودم از قرآن کریم است و آن مکیه است پس از سوره الفجرو پیش از سوره الشمس قرار دارد. و بیست آیت باشد و با آیۀ ’لا اقسم بهذا البلد (قرآن 1/90) شروع شود
لغت نامه دهخدا

بلد

بلد
دلیل راه، دلیل، راهبر، راهنما، هادی، آشنا، مطلع، وارد، واقف، دیار، شهر، مدینه، ولایت، منطقه، ناحیه
فرهنگ واژه مترادف متضاد