راهبر، راهنما، کسی که راهی را بشناسد یا کاری را بداند، شهر، سرزمین، نودمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۳۰ آیه، الفجر بلد شدن: کاری را یاد گرفتن، راهی را شناختن
راهبر و پیشوا. (غیاث) ، شهر. (فرهنگ فارسی معین) : عامل بلدۀ قم در سنۀ خمسین و ثلاثمائه (350 هجری قمری) آن را فراخ و بزرگ گردانید. (تاریخ قم ص 214) ، لقب همدان، کرمانشاهان، کاشان، فومن، شوشتر، دزفول، تویسرکان. گویند بلدۀ همدان و غیره. (از یادداشت مرحوم دهخدا)
جای باش حیوان، عامر باشد یا غامر. (منتهی الارب). هر موضعی از زمین، عامر و آباد باشد یا غیر عامر، خالی از سکنه باشد یا مسکون، و واحد آن بلده است. (از دهار). هر موضعی از زمین، عامر باشد یا خالی. (از اقرب الموارد).
شهرکی است مشهور از نواحی دجیل در نزدیکی حظیره و حربی، از اعمال بغداد. (از معجم البلدان) (از مراصد) ، منسوب به بلدالکرج، که ابودلف آن را بساخت. (از اللباب فی تهذیب الانساب). منسوب به بلد که نام شهر کرج بوده است و علی بن ابراهیم بن عبداﷲ محدث بدان نسبت دارد. (از معجم البلدان) ، منسوب به بلد که شهری بوده است به دجله، و علی بن محمد بن عبدالواحد بن اسماعیل محدث قرن پنجم هجری، و محمد بن زیاد بن فروه محدث قرن چهارم هجری و محمد بن عمر بن عیسی بن یحیی محدث قرن چهارم هجری بدان نسبت دارند. (از معجم البلدان) ، منسوب به بلدالحطب، که شهری بوده است در نزدیکی موصل. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
البلد، ام سورۀ نودم از قرآن کریم است و آن مکیه است پس از سوره الفجرو پیش از سوره الشمس قرار دارد. و بیست آیت باشد و با آیۀ ’لا اقسم بهذا البلد (قرآن 1/90) شروع شود