جدول جو
جدول جو

معنی بکسل

بکسل((بُ سِ))
عمل یا فرایند یدک کشیدن یک وسیله نقلیه با وسیله نقلیه دیگر
تصویری از بکسل
تصویر بکسل
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بکسل

اکسل

اکسل
محوری عرضی که چرخ های محرک یا آزادگرد هر نوع وسیلۀ نقلیه روی آن نصب می شود، میله، محور چرخ
فرهنگ فارسی عمید

باسل

باسل
شجاع. (تاج العروس) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بهادر. (غیاث اللغات). مرد دلیر. (مهذب الاسماء). دلیر. (نصاب). دلاور. شجاع. بطل. (اقرب الموارد). ج، بَواسِل و بُسَلاء. (منتهی الارب) و بُسل. (منتهی الارب). بُسُل. (تاج العروس). بُسَّل (اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا

باسل

باسل
ابن ضبه وضبه بن ادبن بن طابخه بن الیاس را سه فرزند بود: سعد وسُعَید و باسل. سعید به قتل رسید و جانشینی نداشت واما باسل به سرزمین دیلم پناه برد و در آنجا با زنی از مردم عجم ازدواج کرد و مردم دیلم از نسل اویند وگفته میشود که باسل بن ضبه ابوالدیلم بوده است. و ابن بحیر در اشاره به همین نکته گفته است:
زعمتم بان الهند اولاد خندف
و بینکم قُربی و بین البرابر
و دیلم من نسل ابن ضبهَباسل
و برجان َ من اولاد عمرو بن عامر.
از اولاد سعد بن ضبه نیز خاندانهایی نام برده شده است. رجوع شود به عقدالفرید ج 3 ص 291
لغت نامه دهخدا

بسکل

بسکل
اسب رمان که سپس همه آید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا