جدول جو
جدول جو

معنی بک ولک

بک ولک((بُ کُ لُ))
ناهموار، درشت، بی عقلی، بی هنری
تصویری از بک ولک
تصویر بک ولک
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بک ولک

بک و لک

بک و لک
پک و لک. لک و پک. از اتباع است همچون خان ومان و تارومار، بمعنی ناهموار و درشت. (برهان) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرا). بک لک. (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا

لک وپک

لک وپک
گنده و ناتراشیده: ای شور بخت مدبر معلول شوم پی، وی ترش روی ناخوش مکروه لک و پک، (پوربهای جامی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار

لک و لک

لک و لک
آواز کفش کسی که را رود. یا لک و لک راه افتادن، با دست تهی روی بمقصدی آوردن بدون هدف
فرهنگ لغت هوشیار

لک و لک

لک و لک
کُند، آهسته
لک و لک کردن: کند راه رفتن، کاری را به کندی انجام دادن
لک و لک
فرهنگ فارسی عمید

پک و لک

پک و لک
گنده و درشت و ناهموار باشد. (برهان قاطع). و نیز رجوع به پُک شود
لغت نامه دهخدا

پک و لک

پک و لک
تک و پوی و گرد مردم برآمدن. (برهان قاطع) ، بی هنری و رعنائی. (فرهنگ سروری) ، آلات خانه و به این معنی به تقدیم لک بر پک هم گفته اند و مشهور نیز این است. (برهان قاطع) :
چو لوت و پوت شود تار و مار، مرد فقیر
چه میکند خر و بز، یا چه میکند لک و پک.
(از فرهنگ سروری)
لغت نامه دهخدا