جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بقر

بقر

بقر
گاو شکافتن، فراخیدن، ماندگی، باز جست پتیار، دروغ آشکار گاو (نر یا ماده) واحد: بقره
فرهنگ لغت هوشیار

بقر

بقر
گاو، پستاندار نشخوار کنندۀ اهلی با پیشانی پهن و شاخ های خالی که از شیر، گوشت و پوست آن استفاده می شود
بقر
فرهنگ فارسی عمید

بقر

بقر
جَمعِ واژۀ بَقَرَه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). و رجوع به بقره شود
لغت نامه دهخدا

بقر

بقر
جَمعِ واژۀ بَقَرَه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بمعنی مطلق گاو خواه نرخواه ماده بخلاف ثور که گاو نر را گویند. (آنندراج) (از غیاث). گاو، نام جنس است. (مهذب الاسماء). ثور. (یادداشت مؤلف). گاو که حیوان چهارپای شیرده است. (فرهنگ نظام). و رجوع به مخزن الادویه شود:
غافل نبود در سرای طاعت
تا مرد بیکسر بقر نباشد.
ناصرخسرو.
ولیکن بقر نیستی سوی دانا
اگر جویدی حکمت باقری را.
ناصرخسرو.
هزار شکر مر آنرا که جود و قدرت او
بصورت بشر اندر چنین بقر دارد.
ناصرخسرو.
درپیش خری کس چه نهد خود تن نازک
لوزینه چرا عرضه دهد کس به بقر بر.
سوزنی.
لغت نامه دهخدا

بقر

بقر
فرومانده شدن کسی از دیدن دور. (ناظم الاطباء). فرومانده بینایی شدن از دیدار دور.
لغت نامه دهخدا

بقر

بقر
شکافتن چیزی را، یقال: اَبْقِرها عن جنبیها، ای شق بطنها عن ولدها. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). شکم بشکافتن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا