جَمعِ واژۀ بَقَرَه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بمعنی مطلق گاو خواه نرخواه ماده بخلاف ثور که گاو نر را گویند. (آنندراج) (از غیاث). گاو، نام جنس است. (مهذب الاسماء). ثور. (یادداشت مؤلف). گاو که حیوان چهارپای شیرده است. (فرهنگ نظام). و رجوع به مخزن الادویه شود: غافل نبود در سرای طاعت تا مرد بیکسر بقر نباشد. ناصرخسرو. ولیکن بقر نیستی سوی دانا اگر جویدی حکمت باقری را. ناصرخسرو. هزار شکر مر آنرا که جود و قدرت او بصورت بشر اندر چنین بقر دارد. ناصرخسرو. درپیش خری کس چه نهد خود تن نازک لوزینه چرا عرضه دهد کس به بقر بر. سوزنی.