جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بفچ

بفچ

بفچ
بفج. رجوع به بفج شود:
به تک میرفت و خون از دیده میریخت
چنان کآب از دهان وقت سخن بفچ.
شمس فخری، پیروان بقراط در طب. (ابن الندیم) :و من خط ثابت بن قره الحرانی لما ذکر البقارطه... (عیون الانباء ج 1 ص 17). و رجوع به قفطی ص 40 و 120 شود
لغت نامه دهخدا

کفچ

کفچ
کَف، مادۀ سفید رنگی که از حل شدن مواد شوینده در آب پدید می آید برای مِثال فروهشته لفچ و برآورده کفچ / به کردار قیر و شبه، کفچ و لفچ (فردوسی - ۶/۹۰)
کفچ
فرهنگ فارسی عمید

سفچ

سفچ
خربزه که هنوز نرسیده و درشت نشده باشد، خربزۀ نارس، برای مِثال نُقل ما خوشۀ انگور بُد و ساغرْ سفچ / بلبل و صلصل رامشگر و بر دستْ عصیر (بوالمثل- صحاح الفرس - سفچ)
سفچ
فرهنگ فارسی عمید

بفج

بفج
کف دهان
آبِ دَهان، آب لزج که از دهان انسان یا حیوان خارج می شود، آبِ دَهَن، بُزاق، تُف، تُفو، خیو، خَدو برای مِثال قی افتد آن را که سر و ریش تو بیند / زآن خلم و زآن بفج چکان بر سر و رویت (شهیدبلخی - شاعران بی دیوان - ۲۸)
بفج
فرهنگ فارسی عمید

غفچ

غفچ
آبگیر شمر، مغاک گودال حفره، شکشیر آبدار، سندان آهنگری و مسگری و غیره
فرهنگ لغت هوشیار