جدول جو
جدول جو

معنی بعل

بعل((بَ))
شوهر، زوج، صاحب، خداوند، نام چند بت از اقوام سامی، به ویژه فینیقی ها، جمع بعول، بعال
تصویری از بعل
تصویر بعل
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بعل

بعل

بعل
زمین بلند که بر آن دو سال یک بار باران بارد. (منتهی الارب). ج، بِعال و بُعول وبُعولَه (ناظم الاطباء) (آنندراج). آنچه (زمینی که) از آسمان آب خورد. جوهری گوید: بَعل و عِذی یکی است. اصمعی گوید: زراعتی که بیخ آن از آسمان آب خورد. (از اقرب الموارد).
خدا. در آشوری، بابلی ’بَلو’ عبری ’بَعَل’، آرامی ’بَعلا’، در لغات جنوب الجزیره و حبشه ’بَعل’. (از تاریخ اللغات السامیه. چ اسرائیل ولفنسون ص 284). و رجوع به دایره المعارف اسلام شود. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین).
لغت نامه دهخدا

بعل

بعل
نام بت قوم یونس علیه السلام. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (غیاث).
لغت نامه دهخدا

بعل

بعل
متحیر و ترسان و ستوه گشتن از چارۀ کار. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). سرگشته شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بَعِل، سرکشی نمودن از کسی: بعل علیه. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا