بینا و نابینا. از لغات اضداد است. ج، بُصَراء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بینا. (غیاث) (ترجمان جرجانی ص 26) (مهذب الاسماء). بینا و صاحب بصر. (فرهنگ نظام). بینا ودانا. (مؤید الفضلاء). دیده ور. بیننده: رادی آمیخته است با کف او همچو با دیدۀ بصیر بصر. فرخی. بصارت بیلفغد از دل که تو ز خربه نئی گر بچشمی بصیر. ناصرخسرو. عیب کنندم که چه دیدی درو کور نداند که چه بیند بصیر. سعدی (طیبات). ز دست رفتم و بی دیدگان نمیدانند که زخمهای نظر بر بصیر می آید. سعدی (طیبات).
تخلص قاضی بصیر برادر قاضی لاغر سیستانی است. بصیر خبیر است بلطایف و نکات سخن سنجی و خوش بیانی. این رباعی از اوست: خورشیدوش من که فدایش گردم پیوسته چو ذره در هوایش گردم پا از سر من دریغ میدارد و من دارم سر آنکه خاک پایش گردم. (صبح گلشن ص 66 و 67) ، شیر ترش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)