جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بشمه

بشمه

بشمه
بشم. بشیمه. پوستی که هنوز آنرا دباغت نکرده باشند. (برهان) (از جهانگیری) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). پوست خام که آنرا سیرم گویند. (سروری) (شعوری ج 1 ورق 196). پوست خام پیراسته. (ظ. نه پیراسته) که آنرا سیرم نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). پوست دباغت نشده. (فرهنگ نظام). و رجوع به بشیمه شود.
لغت نامه دهخدا

دشمه

دشمه
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی و جد تخواره شاه دستان در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
دشمه
فرهنگ نامهای ایرانی

برمه

برمه
شکوفه روفاندار (درخت مسواک) دیگ دیگ سنگی افزاری است درودگر انرا که بوسیله آن چوب و تخته را سوراخ کنند مثقب
فرهنگ لغت هوشیار