ساده، بی تکلف، در فلسفه مقابلِ مرکب، تجربه ناپذیر، ساده، در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن مستفعلن فاعلن مستفعلن فاعلن، گسترده، وسیع، پهنه، گسترده مثلاً بسیط زمین اسم بسیط: مقابلِ اسم، در دستور زبان علوم ادبی کلمه ای که بیش از یک جزء نباشد مصدر بسیط: مقابلِ مصدر مرکب، در دستور زبان علوم ادبی مصدری است که یک کلمه و بی جزء باشد مثلاً آمدن، رفتن، گفتن، شنیدن
گسترده. ج، بُسُط و بسائط. (منتهی الارب). گسترده. (از ناظم الاطباء) (آنندراج) : خندقی چون بحر محیط با قعری بعید و عرض بسیط در پیرامن آن کشیده. (ترجمه تاریخ یمینی). همچنین در قاع بسیط مسافری گم شده بود و قوت و قوتش بآخرآمده. (گلستان)، موی گردن و یال اسب. (برهان) (سروری). در اوستا برش ’اسفا1: 6 ص 24’ استی، برز، بارز (پس گردن) ’اسشق 220’ یال اسب. (ناظم الاطباء) (آنندراج). موی گردن و قفای اسب بود. (صحاح الفرس) (دستوراللغه). موی گردن اسب. (لغت فرس اسدی) (شرفنامۀ منیری) : عُرف، بش اسب. (مهذب الاسماء) (برهان: فز). فژ. (برهان). فُش. (لغت فرس اسدی: فش) مؤلف فرهنگ شاهنامه آرد: در فرهنگها به معنی گردن و یال اسب است و بنا به حدس بعضی لغت شناسان فرنگ، بش که فش هم خوانده اند بمعنی گردن و یال اسب از اصل اوستایی بَرِش َ مشتق شده که بمعنی سر و پشت اسب است و این لفظ اخیر در لغتهای دیگر بومی ایران بمعنی گردن هم آمده. (از فرهنگ شاهنامه) : گرفتش بش و یال اسب سیاه (اسفندیار) ز خون لعل شد خاک آوردگاه. فردوسی. بش و یال اسپان کران تا کران براندوده از مشک و از زعفران. فردوسی. بش و یال بینید و اسب و عنان دو دیده نهاده بنوک سنان. فردوسی. ... کشان دم بر خاک ابر یال و بش سیه سم و کف افکن و بندکش. فردوسی. درع بش آتش جبین گنبد سرین آهن کتف مشک دم عنبرخوی و شمشادموی و سرویال. منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی پاورقی ص 148). کمندی و تیغی بکف یافته بش بارگی چون عنان تافته. اسدی (گرشاسب نامه). بجای نعل ماهی بسته بر پای. بجای در پروین بفته در بش. اسدی. برنگ آتش و دنبال و بش چو دود سیاه. کمال اسماعیل (از فرهنگ خطی). کفلهاش گرد و بش و دم دراز بر و یال فربی و لاغرمیان. پوربهای جامی (از سروری). ، ریشه و دامن. (ناظم الاطباء). دامن. (فرهنگ فارسی معین)، طره ای که بر سر دستار و کمر گذارند. (فرهنگ فارسی معین)، {{صِفَت}} ناقص و ناتمام. (از برهان) (ناظم الاطباء)
دهی از دهستان آتش بیگ بخش سراسکند شهرستان تبریز با 586 تن سکنه. آب آن از چشمه و رودخانه. محصول آنجا غله و حبوب و شغل مردم زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
چیستی یله چیستی نیامیخته ناب، فراخنای، زمین، زمین هموار مونث بسیط، خالص بی آمیغ، زمین ارض، زمین فراخ و هموار، فراخ زبان. یا اجرام بسیطه. افلاک سماویات. یا اجسام بسیطه. اجسامی که مرکب از اجسام مختلف الطبایع نباشد، یا اعضا بسیطه. مراد قلب و دماغ و کبد است. یا جواهر بسیطه. مراد جز لایتجزی و اتم های ذیمقراطیس است. یا حرکت بسیطه. حرکت مستدیر حرکت دایره یی. یا صور مجرده بسیطه. صور حاصله از اشیا نزد عقل
سامان جهاز اسباب وسایل، سلاح ساز جنگ، رخت سفر، ساختگی آمادگی آماده سفر شدن، قصد اراده عزم عزیمت، آماده ساختن نیروی نظامی و تمامی ساز و برگ سفر و جنگ -7 تجهیزات