جدول جو
جدول جو

معنی بسطت

بسطت((بَ طَ))
فراخی، گشادگی، وسعت دادن، فضیلت
تصویری از بسطت
تصویر بسطت
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بسطت

بسطت

بسطت
بسطه. فراخی و گشادگی. (غیاث) (آنندراج). فزونی. (ترجمان عادل بن علی ص 26). فراخی و افزونی. (مهذب الاسماء). فراخا. گشادی، گاورس. (حاشیۀ فرهنگ اسدی خطی نخجوانی) ، خمیازه. (برهان) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج). دهان دره. دهن دره. خمیازه، مرادف باسک. (رشیدی). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 216 شود
لغت نامه دهخدا

بسطت

بسطت
توسعه دادن، گستردن بسط دادن، به تفصیل گفتن، مشروح ساختن، سعت، گشادگی، فسحت، وسعت، گسترش، وفور، فراوانی، کثرت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

بسنت

بسنت
بهار هندوستان که از تحویل آفتاب به برج دلو شروع میشود و هندوها و بعضی از مسلمانان شمال هند در آن روز عید میگیرند. توضیح این کلمه در زبان فارسی نیست. بعضی از شعرای فارسی که بهند رفته اند در اشعار خود آنرا بکار برده اند
فرهنگ لغت هوشیار

بساطت

بساطت
بسیط بودن، ساده و بی تکلف بودن، گشوده زبانی، شیرین زبانی، لطیفه گویی
بساطت
فرهنگ فارسی عمید