. بسر بردن. (آنندراج). به آخررسانیدن چیزی را. رجوع به سر کردن شود: نه یاررا ز غم خود خبر توانم کرد نه با جفای غم او بسر توانم کرد. زکی همدانی (از آنندراج). و رجوع به بسر بردن شود.
حمل بار و نقل کردن آن: حاجی تو نیستی شتر است ازبرای آنک بیچاره خار میخورد و بار می برد. سعدی. برد هر کسی بار درخورد زور گرانست ران ملخ پیش مور. سعدی (بوستان).