جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بسته داشتن

خسته داشتن

خسته داشتن
ملول کردن. ناشاد کردن. خشنود نکردن:
پیام ما که رساند بخدمتش که رضا
رضای اوست اگر خسته دارد ار خشنود.
سعدی
لغت نامه دهخدا

دسته داشتن

دسته داشتن
دارای دسته بودن. قبضه داشتن. جایی برای گرفتن بدست داشتن. دنباله داشتن. دمکی داشتن، اجزاء گردآمده داشتن، افراد بهم آمده داشتن. جوقی و گروهی از نوعی بهم داشتن:
کبوترباز معشوقی بدام آورده دلها را
که از خیل ملک هم چون کبوتر دسته ای دارد.
سالک یزدی
لغت نامه دهخدا

براه داشتن

براه داشتن
مُرَکَّب اَز: ب + راه + داشتن، کنایه از ترصد و انتظار ورود چیزی داشتن و این در بیت نظامی واقع است لیکن اکثر بدین معنی چشم براه داشتن مستعمل میشود نه تنها ’براه داشتن’. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

خجسته داشتن

خجسته داشتن
مبارک داشتن. میمون داشتن. تبرک گرفتن. تیمن داشتن: کارش از خجسته داشتن کرم بدان بزرگی شد تا اردشیر بحیلت آن کرم را بکشت و از آن پس توانست... (مجمل التواریخ و القصص)
لغت نامه دهخدا

بستگی داشتن

بستگی داشتن
وابسته بودن، منوط بودن، مشروط بودن، خویشاوند بودن، قرابت داشتن، پیوند داشتن، مرتبط بودن، رابطه داشتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد