جدول جو
جدول جو

معنی بست نشستن

بست نشستن((بَ. نِ شَ یا ش ِ تَ))
متحصن شدن
تصویری از بست نشستن
تصویر بست نشستن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بست نشستن

بست نشستن

بست نشستن
پناهنده شدن در مشهد مقدسی یا عتبه ای از اعتاب عالیات یا خانه یکی از مجتهدان و علمای بزرگ یا اصطبل شاهی یا تلگراف خانه و یا مجلس شورای ملی و جز آن. متحصن شدن. تحصن. پناه بردن به بست. رجوع به بست شود:
ای فکنده امل دراز آهنگ
بست منشین که نیست جای درنگ.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

پست نشستن

پست نشستن
آسوده نشستن. راحت بودن. آرام داشتن. فارغ بال بودن. مستریح بودن. و نیز رجوع به پست شود
لغت نامه دهخدا

باز نشستن

باز نشستن
بر کنار رفتن از کار و خدمت تقاعد، گوشه گیری کردن
باز نشستن
فرهنگ لغت هوشیار

راست نشستن

راست نشستن
مستقیم نشستن بر زمین یا بر صندلی و مانند آن، سازگار شدن موافق شدن امور
فرهنگ لغت هوشیار

باز نشستن

باز نشستن
نشستن
در جایی قرار گرفتن
گوشه گیری کردن، کنار رفتن
در گوشه ای نشستن و دست از کار برداشتن در زمان پیری
باز نشستن
فرهنگ فارسی عمید