معنی بساط کشیدن - فرهنگ فارسی معین
معنی بساط کشیدن
- بساط کشیدن((~. کِ دَ))
- بساط گستردن
تصویر بساط کشیدن
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با بساط کشیدن
بخام کشیدن
- بخام کشیدن
- در پوست دباغت ناکرده کشیدن چنانکه نقاره را در پوست گاو کشند. (غیاث اللغات). و رجوع به خام شود، آنکه با جادویی و فسون زنی را شوهر دهد
لغت نامه دهخدا
حساب کشیدن
- حساب کشیدن
- حساب خواستن از عامل و حسابدار. حساب طلبیدن از کسی
لغت نامه دهخدا
بسر کشیدن
- بسر کشیدن
- بیکدفعه بلاجرعه کشیدنیکباره نوشیدن، برروی سر کشیدن عبا و جامه برسر کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
بساط چیدن
- بساط چیدن
- خوان نهادن انبوب گستردن، منگیا (قمار) برپا کردن منگ نهادن مرتب کردن سفره، دایر کردن تشکیلات قمار در موضعی
فرهنگ لغت هوشیار