معنی بساط کردن
بساط کردن
((~. کَ دَ))
اسباب عیش و نوش را فراهم کردن
تصویر بساط کردن
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با بساط کردن
بساز کردن
بساز کردن
نیک ساختن
فرهنگ فارسی معین
حساب کردن
حساب کردن
همارنیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
بیان کردن
بیان کردن
برشمردن، بازگو کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
اسقاط کردن
اسقاط کردن
انداختن سقوط کردن ساقط کردن افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
بسیار کردن
بسیار کردن
بسیار انجام دادن، ازدیاد کردن استکثار افزودن تعدد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بسند کردن
بسند کردن
کفایت کردن، راضی شده خشنود شده. کفایت کردن، راضی شدن خشنود شدن
فرهنگ لغت هوشیار
بسمل کردن
بسمل کردن
ذبح کردن، سر بریدن، سر بریدن حیوانی حلال گوشت را
فرهنگ لغت هوشیار
بسقو کردن
بسقو کردن
پنهان شدن، در کمین نشستن
فرهنگ لغت هوشیار
بساط کشیدن
بساط کشیدن
پهن کردن بساط فرش کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار