مُرَکَّب اَز: ب + راه + انداختن، براه افکندن. بیدار کردن و راه نمودن. (آنندراج)، راهی کردن: بال و پر شد شوق من سنگ نشان خفته را من براه انداختم این کاروان خفته را. صائب (آنندراج)،
مرادف رنگ خانه ای ریختن. (غیاث اللغات) (آنندراج). پی افکندن. بنیاد نهادن: ز نو میخواهم اندازم بنای عشرت آبادی که روزی خاک و خشت این کهن ویرانه خواهم شد. آصفی (از آنندراج)