جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بساز کردن

باز کردن

باز کردن
گشاده کردن (در و مانند آن) گشوده کردن مفتوح ساختن، وا کردن گره
باز کردن
فرهنگ لغت هوشیار

ساز کردن

ساز کردن
ساخته کردن آماده کردن، دادن زاد و توشه و اسباب سفر، غذا دادن، سازواری کردن سازگار بودن، بزم نهادن: آراستن بزم، آهنگ کردن عزم کردن، آغاز کردن آغازیدن، کوک کردن (آلت موسیقی ساعت)، پیش گرفتن اجرا کردن، کشیدن (صورت) ترسیم
فرهنگ لغت هوشیار

باز کردن

باز کردن
مقابلِ بستن، گشودن، وا کردن، کنایه از آمادۀ کار کردن، دایر کردن، کنار رفتن، گشودن گره، کنایه از به روشنی بیان کردن یک مطلب پیچیده، روشن کردن رادیو یا تلویزیون، گشودن راه، اصلاح موی سر یا صورت، عزل کردن، منهدم کردن، جدا کردن چیزی از چیز دیگر
باز کردن
فرهنگ فارسی عمید

ساز کردن

ساز کردن
آماده کردن، مهیا کردن، آفریدن، بوجود آوردن، قصد کردن و عزم کردن
ساز کردن
فرهنگ فارسی معین

ساز کردن

ساز کردن
ساخته و آماده کردن، مهیا کردن، ترتیب دادن، آهنگ کردن، اراده کردن
ساز کردن
فرهنگ فارسی عمید