جدول جو
جدول جو

معنی بزاخفش

بزاخفش((بُ زِ اَ فَ))
کنایه از آدم ابلهی که برای تظاهر به فهمیدن کلام سرش را تکان می دهد
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بزاخفش

بزانوش

بزانوش
نام سردار رومی در زمان اردشیر که برای بستن پیمان آشتی بنزد شاپور آمد. (مزدیسنا ص 380) :
بزانوش بد نام آن پهلوان
سواری سرافراز و روشن روان.
فردوسی.
لغت نامه دهخدا

بزاختن

بزاختن
گداختن. بزازیدن. (آنندراج). گداختن. ذوب کردن. صاف کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

بزاخه

بزاخه
موضعی است که درآن مسلمانان را در خلافت ابی بکر جنگ واقع شد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). یوم...، نام موضعی است که در آن بعهد ابی بکر مسلمانان را با اسد و غطفان وقعه ای رخ داد. رجوع به مجمع الامثال میدانی شود، حلزون. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

اخفش

اخفش
خرد چشم، کم بین، شب بین: کسی که درشب به از روز بیند، روز کور، شب پره، نام دو تن در ادب تازی که یکی استادو دو دیگری شاگرد سیبویه بوده است خرد چشم تنگ چشم کم بین صاحب چشم کوچک و کم سو کسی که در تاریکی بهتر بیند که به روشنایی و در ابر بهتر بیند که بروز صافی بی ابر، شب پرک روز کور
فرهنگ لغت هوشیار

اخفش

اخفش
ویژگی کسی که چشمش ضعیف و کم سو باشد یا در روز و در روشنایی به خوبی نمی بیند
فرهنگ فارسی عمید

اخفش

اخفش
علی بن اسمعیل الفاطمی. او شریف ابوالحسن بن اسمعیل بن رَجاء النحوی است. (روضات الجنات ص 55)
لغت نامه دهخدا