جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با برکمینه

برکشیده

برکشیده
بالا کشیده، بیرون کشیده مستخرج بیرون آورده، برهم کشیده چین دار، ترقی یافته، نواخته پرورده
فرهنگ لغت هوشیار

برکشیده

برکشیده
پرورده
بالاکشیده، بالابرده شده، بیرون کشیده شده، قد کشیده، آهَنجیدِه، آهِختِه، آهازیدِه، بَرهیختِه، فَراهیختِه، آهیختِه، آختِه
برکشیده
فرهنگ فارسی عمید

کرکمیشه

کرکمیشه
گلی است خوشبو که چند رنگ میشود و نوشته اند بیشتر در کوه الوند میروید. توضیح: با مراجعه بماخذ این گیاه شناخته نشد.} دزدی {کلمه} کر کبیسه {را مرداف با نوعی خرما آورده است
فرهنگ لغت هوشیار

کرکمیسه

کرکمیسه
گلی است خوشبو که چند رنگ میشود و نوشته اند بیشتر در کوه الوند میروید. توضیح: با مراجعه بماخذ این گیاه شناخته نشد.} دزدی {کلمه} کر کبیسه {را مرداف با نوعی خرما آورده است
فرهنگ لغت هوشیار

برکشیده

برکشیده
بالا کشیده، ترقی کرده، نواخته، پرورده، ساخته و برپا شده
برکشیده
فرهنگ فارسی معین

بردمیده

بردمیده
طلوع کرده:
صبحش زبهشت بردمیده
بادش نفس مسیح دیده.
نظامی.
لغت نامه دهخدا

برکشیده

برکشیده
نعت مفعولی از برکشیدن. بلند برشده:
درختی است این برکشیده بلند
که بارش همه زهر و برگش گزند.
فردوسی.
، کلاهی دراز که زهاد بر سر گیرند و بتازی بریس نامند، و باین معنی با کاف فارسی هم آمده است. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) :
دلقت بچه کار آید و تسبیح و مرقع
خود را ز عملهای نکوهیده بری دار
حاجت بکلاه برکی داشتنت نیست
درویش صفت باش و کلاه تتری دار.
سعدی
لغت نامه دهخدا