جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با برفزود

برفزود

برفزود
افزون. بعلاوه. برسری. بیش. برفزون. بسیار. فراوان:
وزو بر روان محمد درود
بیارانْش بر هر یکی برفزود.
فردوسی.
بی اندازه از ما شما را درود
هنر با نژاد ار بود برفزود.
فردوسی.
چو بنشست بهمن بدادش درود
ز شاه و ز ایرانیان برفزود.
فردوسی.
بیامد بر شیده دادش درود
ز شاه و ز ایرانیان برفزود.
فردوسی.
ز یزدان و از ما هزاران درود
مر او را (محمد) و یارانْش را برفزود.
فردوسی، برآمدن ستاره. (منتهی الارب)، ترسیدن و توعد. (از اقرب الموارد)، آراسته شدن و زینت گرفتن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، خویشتن برآراستن. (تاج المصادر بیهقی)، اندک زیت یا روغن ریختن در طعام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)، بلند کردن ماده شتر دم را و آبستنی وانمود کردن و آبستن نبودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آبستن نمودن شتر بی آبستنی. (تاج المصادر بیهقی)، برق السقاء، گداخته شدن روغن خیک از گرما و از هم وارفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

برفزون

برفزون
بعلاوه. و رجوع به برفزود و برافزود شود.
- برفزون شدن، زیاده شدن. افزون شدن:
بد ساعتی که نعره و فریاد برکشید
گاه از بلای دارو شد درد برفزون.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

برفرود

برفرود
زیر و زبر. زیر و رو. بالا و زیر. زیر و بالا. (یادداشت مؤلف). همه اطراف. بلندی و پستی. بالا و پائین و زیر و زبر. (ناظم الاطباء).
- برفرود سخن، فراز و نشیب آن. نیک و بد آن:
بکوشم باندازۀ دستگاه
کنم برفرود سخن را نگاه.
شمسی (یوسف وزلیخا).
- برفرود کاری، زیر و زبر آن. اختلاف و تمایز آن:
خدمت سلطان بجان از شهریاری خوشتر است
وین کسی داند که داند برفرود روزگار.
فرخی.
لغت نامه دهخدا

بردزرد

بردزرد
دهی است از دهستان طیبی گرمسیری - بخش کهگیلویه شهرستان بهبهان، کوهستانی و گرمسیری دارای 130 تن سکنه و ساکنین از طایفۀ طیبی می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

برزرود

برزرود
یکی از دهستان های بخش مرکزی شهرستان اصفهان و در جنوب اصفهان واقع و محدود است از شمال به اصفهان و بخش سده، از جنوب به کوه صفه، از خاور و باختر به زاینده رود. وضع طبیعی: یک رشته ارتفاعات کوه صفه و تخت رستم که در جهت خاور و باختر کشیده شده و در جنوب دهستان واقع و بلندترین قلۀ آن 2240 متر است رودخانه: قسمتی از مسیر رود خانه زاینده رود در حد خاوری و باختری و شمالی این دهستان واقع شده است. زمستان آن معتدلست و آب قراء آن از رود خانه زاینده رود و چاه تأمین میشود. این دهستان از 9 آبادی تشکیل می شود و سکنۀ آن 15276 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
یکی از دهستان های بخش نطنز شهرستان کاشان است. در شمال دهستان چیمه رود واقع و کوهستانی است و از 7 آبادی تشکیل شده است. سکنه در حدود 5400 تن. و قراء مهم آن ابیانه و طره و کمجان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

برندود

برندود
دهی است از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند. سکنۀ آن 372 تن است. آب آن از قنات ومحصول آن غلات است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا