جدول جو
جدول جو

معنی برش

برش((بُ رِ))
بریدن، بریدگی، کنایه از زرنگی، کاردانی و توانایی زیاد در انجام کاری، روش بریدن پارچه متناسب با لباس مورد نیاز
تصویری از برش
تصویر برش
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با برش

برش

برش
برش، قطع، کات (Cut) در هنگام فیلمبرداری به فرمانی از سوی کارگردان یا افراد مرتبط برای قطع کار دوربین صدا و بازی معمولا پس از برداشت کامل نما یا عدم رضایت کارگردان از نماهای فیلمبرداری شده گفته می شود،
کات در تدوین فیلم به معنی انتقال از نمایی به نمای دیگر برای اندازه سازی نما به لحاظ زمانی مکانی و حرکتی که با بریدن (Cutting) بخشهایی از نگاتیوهای برداشت شده و چسباندن (Joining) آنها به هم حاصل میشود.
تغییر ناگهانی از نمایی به نمای دیگر و عمل برش زدن فیلم در روی میز تدوین،
، کات به عنوان یکی از ابزارهای اصلی در دست کارگردان و تدوین گر، نقش بسیار مهمی در روایت داستان و خلق احساسات مختلف در مخاطب دارد.
برش
فرهنگ واژه فارسی سره

برش

برش
بریدن، تکه بریده شده از چیزی خال روی ناخن یا پوست بدن انسان خال روی ناخن یا پوست بدن انسان
فرهنگ لغت هوشیار

برش

برش
خوراک آب دار که با گوشت، برگ کلم، گوجه فرنگی و بعضی چیزهای دیگر تهیه می شود
برش
فرهنگ فارسی عمید

برش

برش
بریدن، بریدن پارچه طبق اندازۀ معیّن، برای دوختن پارچه، قاچ خربزه یا هندوانه، کنایه از لیاقت و شایستگی در انجام کار، تیز بودن، برندگی، کنایه از مقطعی از زمان
برش
فرهنگ فارسی عمید

برش

برش
خوراک آبداری از گوشت، کلم، چغندر و احیاناً هویج. نوعی سوپ روسی
برش
فرهنگ فارسی معین

برش

برش
جَمعِ واژۀ ابرش. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به ابرش شود
لغت نامه دهخدا

برش

برش
قسمی آبگوشت که از کلم برگ و گوشت گاو و ترب و گوجه فرنگی کنند. (یادداشت مؤلف) ، گوشت را بریدن و پاره پاره کردن: برشق اللحم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا