جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با برانی

برانی

برانی
بی سواد عامی. توضیح در عربی بمعنی ظاهر از هر چیز و ضد (جوانی) است
فرهنگ لغت هوشیار

برانی

برانی
برائی. صفت بران. (یادداشت مؤلف). رجوع به بران شود
لغت نامه دهخدا

برانی

برانی
بورانی. طعامی است از اسفناج سرخ کرده به روغن و بر آن تخم مرغ نیم رو کرده و نیز بادنجان سرخ کرده بروغن با ماست یا کشک. (یادداشت مؤلف). رجوع به بورانیه شود: و کانت ملوک بنی هاشم لایتناولون شیئاً من اطعمتهم الا بحضرته (بحضرهیوحنابن ما سویه) و کان یقف علی رؤوسهم و معه البرانی بالجوارشنات الهاضمه. (عیون الانباء ج 1 ص 175)
لغت نامه دهخدا

برانی

برانی
منسوب است به بر، بر غیر قیاس. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). علانیه. (یادداشت مؤلف). در مقابل جَوّانی ّ. (اقرب الموارد) : فی کلام سلمان رضی اﷲ عنه: من اصلح جوانیه اصلح اﷲ برانیه، ای من اصلح سریرته اصلح اﷲ علانیته، یعنی کسی که امور باطنی خود را اصلاح دهد، خدای تعالی امور ظاهری او را اصلاح دهد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا

برانی

برانی
منسوب است به بَرّانیَّه و آن دهی است در بخارا. جمعی از محدثان از این ده برخاسته و به برانی شهرت یافته اند. رجوع به الانساب سمعانی شود، بیخ گوش، نشیب کوه. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

برانی

برانی
جَمعِ واژۀ برنیه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به برنیه شود، پرش و پرندگی. (ناظم الاطباء) ، خرفه. (آنندراج) (ناظم الاطباء). پرپهن. رجوع به خرفه و پرپهن شود
لغت نامه دهخدا