جدول جو
جدول جو

معنی بر باد رفتن

بر باد رفتن((~. رَ تَ))
تلف شدن، ضایع گشتن
تصویری از بر باد رفتن
تصویر بر باد رفتن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بر باد رفتن

بر باد رفتن

بر باد رفتن
به بادفنا رفتن، پایمال شدن، تلف شدن، حیف و میل شدن، ضایع شدن، هدر رفتن، خراب شدن، ویران شدن، منهدم شدن
متضاد: آباد شدن، نابودشدن، نیست شدن، فنا شدن، معدوم شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

برباد رفتن

برباد رفتن
تلف شدنضایع گشتن، رفتن و باز نگشتن، یا برباد رفتن سر. کشته شدن
برباد رفتن
فرهنگ لغت هوشیار

بر یاد گرفتن

بر یاد گرفتن
بیاد داشتن. بخاطر سپردن. از بر کردن:
هر بیت که گفتی آن جهانگرد
بر یاد گرفتی آن جوانمرد.
نظامی.
زآن مرحله رفت سوی بغداد
بگرفته بسی قصیده بر یاد.
نظامی.
و رجوع به یاد شود
لغت نامه دهخدا

بر زبان رفتن

بر زبان رفتن
بر زبان گذشتن. گفته شدن. بر لفظ رفتن:
چندان دعای جان تو گوییم کز ملال
بیخواست بر زبان تو دشنام می رود.
کمال خجند (آنندراج) ، مقام و منزلت دادن:
اول از بالای کرسی بر زمین آمد سخن
پس سخن را باز بالا برد و بر کرسی نشاند.
؟
- بر کرسی نشاندن حرف، از عهدۀ دعوی خودبرآمدن و حرف خود را راست ساختن. (آنندراج). به کرسی نشاندن.
- بر کرسی نشستن، بر کرسی نشاندن، از عهدۀ دعوی برآمدن و حرف خود را راست ساختن و راست شدن. (آنندراج) :
نظر بر پایۀ عرش خموشی میتوان گفتن
سخن هر جا که بر کرسی نشیند بر زمین افتد.
اسد عریان (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

برباد رفته

برباد رفته
آنچه که باد آن را ببرد و پراکنده سازد، ضایع شده منهدم مخروب
برباد رفته
فرهنگ لغت هوشیار

بباد رفتن

بباد رفتن
بهمراه باد رفتن گردوغبار و امثال آن.
لغت نامه دهخدا