جدول جو
جدول جو

معنی بته

بته((بُ تِّ))
گیاهی پر شاخ و برگ که زیاد بلند نشود، بچه آدمی و دیگر حیوانات، نقش و نگار روی پارچه، کنایه از زلف و گیسو، بوته
از زیر بته درآمدن: بی اصل و نسب بودن
تصویری از بته
تصویر بته
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بته

بته

بته
بوته، گیاه پرشاخ و برگ که تنۀ ضخیم نداشته باشد و زیاد بلند نشود
بته
فرهنگ فارسی عمید

بته

بته
بوته. گیاه کوتاه بالا. درخت کوتاه. هرگیاه که ساق محکم ایستاده ندارد. نباتی میان درختک و گیاه. درختچه. هر گیاه که تنه و ساقۀ شخ و سطبر و راست ندارد. درختچه با شاخهای بسیار نزدیک به زمین.
لغت نامه دهخدا

بته

بته
قریه ای در بلنسیه. (از معجم البلدان). ابوجعفر ادیب منسوب به آن است. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

بته

بته
سنگی است که در روی آن بعضی چیزها صلایه نمایند. بتو نیز گویند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 193). سنگی باشد که بدان داروها سایند. مقمع. (برهان قاطع) (آنندراج). دستۀهاون. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا

بته

بته
جای گرفتن. مقیم شدن. (منتهی الارب)
بریدن و قطع کردن.
لغت نامه دهخدا