جدول جو
جدول جو

معنی بان

بان
درختی با برگ های سبز و لطیف و خوشبو که از دانه های آن روغن معطر می گیرند
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بان

بان

بان
نگه دارنده، پسوند متصل به واژه به معنای محافظت کننده مثلاً پاسبان، دربان، دروازه بان، شتربان، باغبان، پالیزبان، فیلبان، صاحب، پسوند متصل به واژه به معنای دارنده مثلاً مهربان
آواز، فریاد
بام، برای مِثال سر فروکردم دمی از بان چرخ / تا زنم من چرخ ها بر سان چرخ (مولوی - مجمع الفرس - بان)
درختی با برگ های پَرمانند و گل های انبوه که برگ، دانه و غلاف آن مصرف خوراکی دارد، روغن معطری که از دانه های پسته مانند این گیاه می گرفتند، حب البان، برای مِثال چو بان و چو کافور و چون مشک ناب / چو عود و چو عنبر چو روشن گلاب (فردوسی - ۱/۴۳)
بان
فرهنگ فارسی عمید

بان

بان
در آخر کلمه افزوده می شود و معنی حفاظت و نگاهبانی را رساند، باغبان، دربان، دیده بان
بان
فرهنگ فارسی معین

بان

بان
دهی است جزء دهستان قهره کهریز بخش سربند شهرستان اراک که در 40 هزارگزی شمال خاور آستانه و 2 هزارگزی راه عمومی واقع است، ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 449 تن سکنه، آب آنجا از قنات و رودخانه تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و چغندر قند و انگور و قلمستان و شغل مردمش زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
از قرای نیشابور و در جزو دیه های ارغیان است، (از مرآت البلدان ج 1 ص 162)، دهی است در نیشابور، (از معجم البلدان)
قریه ای است از قرای مصر، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

بان

بان
بیدمشک، (آنندراج)، مشک بید، (برهان قاطع) (غیاث اللغات)، خلاف بلخی، بید طبری، گربه بید، (یادداشت مؤلف)، درختی است که گل و برگ آن خوشبوی است، عجم آن را بیدمشک خوانند در عربی قضیب البان گویند، و شعرا قد محبوب را به آن تشبیه کنند، در این معنی بانک هم گویند ’باکاف پارسی’، (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 181)، درختی کوته است و شکوفه اش مایۀ عرق بیدمشک، (نزهه القلوب)، درختی است که گل آن خوشبوی است و آنرا بیدمشک گویند، (صحاح الفرس)، نوعی از درخت مشهور به سرو، (لغت نامۀ مقامات حریری) :
زبان و ارغوان و اقحوان و ضیمران نو
جهان گشته ست از خوشی بسان لات والعزی،
منوچهری،
و نیز رجوع به درختان جنگلی ثابتی ص 24 شود
مقصود از کتیرای (صمغ) کافورمانندی نیست که عطاران فروشند بلکه مقصود از گل سرو میباشد که آنرا علمای نبات لاوسونیاالبا گویند که همان حنای اعراب می باشد، گلی است سفیدرنگ و معطر که همچو انگور دارای خوشه ها میباشد، بوتۀ گل مزبور 4 الی 6 پا ارتفاع دارد، زنان مشرق زمین برگهای خشکیده و ساییدۀ آنرا برای رنگ ناخنهای پا و دست خود استعمال کنند که رنگ پرتقالی دهد ناخنهای مومیایی مصر (اجساد اموات متحجره) نیز بهمین رنگ است ... گل حنا بسیار معطر است و خوش نمابدین واسطه زنان مصر خوش داشتند که آنها را دسته کرده به سینۀ خود قرار دهند، (از قاموس کتاب مقدس)
سقف خانه از بیرون سو، بمعنی بام است که طرف بیرونی سقف خانه باشد، (برهان قاطع)، بام، (فرهنگ شعوری)، سقف خانه و پشت بام، (لغت محلی شوشتر)، تبدیل بام است، (انجمن آرای ناصری) (آنندراج) (از فرهنگ شعوری) (فرهنگ جهانگیری) :
سر فروکن یک دمی از بان چرخ
تا زنم من چرخها برسان چرخ،
مولوی،
شواهد از تداولات عامه: زمستان آمد لب بان، گفت: سلام علیکم بر همگان،
کفتر پرانی، بالای بانی ... نودیدیم نوزمان دیدیم هفت ساله عروس لب بان دیدیم،
- نردبان، نردبام، و رجوع به بام شود
فراهم شده از خدا، (کتاب یوشع 15:21). و قوم بعد از اسیری مجدداً آن را یقبضئیل نامیدند (کتاب نحمیا 11:25) و آن شهری است بر حدود جنوبی یهودا که مسقطالرأس بنا یا بنا یا هوبن یهویا داع بود. (کتاب دوم سموئیل 23:20 و اول تواریخ ایام 11:22) (قاموس کتاب مقدس)
مخفف بانگ، (فرهنگ رشیدی)، بانگ، (فرهنگ اسدی)، فریاد، آواز بلند، (برهان قاطع)، مخفف بانگ است، (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 181) (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء) :
موکشان بر لب چه آرد زود
نیز نه بان کند نه ویل و نه وای،
خسروی
ظاهراً مبدل بام است که صورتی از فام بمعنی رنگ باشد، رنگ، لون، (آنندراج)، فام، وام
رئیس
لغت نامه دهخدا