جدول جو
جدول جو

معنی بالماسکه

بالماسکه((کِ))
مجلس رقص که در آن با لباس مبدل و نقاب شرکت می کنند
تصویری از بالماسکه
تصویر بالماسکه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بالماسکه

بالماسکه

بالماسکه
مرکب از بال بمعنی رقص و ماسک (روپوش و آنچه روی را بپوشاند، صورتک). و آن نوعی رقص دسته جمعی است که رقصندگان چهره را در نقابی یا روپوشی و یا صورتکی بپوشانند تا شناخته نشوند و گاه این صورتکها بشکل و هیأت و صورت و یا سر حیوانات باشد
لغت نامه دهخدا

بال ماسکه

بال ماسکه
مجلس رقصی که شرکت کنندگان موظفند با تغییر شکل یا نقابی بر چهره در آن حضور یابند بال کوستومه
فرهنگ لغت هوشیار

بال ماسکه

بال ماسکه
مجلس رقص که در آن با لباس مبدّل و نقاب شرکت کنند
بال ماسکه
فرهنگ فارسی عمید

بالواسطه

بالواسطه
مُرَکَّب اَز: ب + ال + واسطه، معالواسطه. و رجوع به واسطه شود
لغت نامه دهخدا

زاماسکه

زاماسکه
ماده ای که قبل از رنگ کاری در پنجره میز صندلی و غیره ترتیب دهند تا به وسیله آنها ناهمواری های آنها را برطرف کنند و سپس آنها را رنگ نمایند. این ماده در نگه داری شیشه های عمارت و الصاق آنها به پنجره نیز به کار میرود
فرهنگ لغت هوشیار

زاماسکه

زاماسکه
خمیری چسبناک که از مِل یا سفیداب با آب یا روغن خشخاش تهیه می شود و در صنعت به کار می رود
زاماسکه
فرهنگ فارسی عمید

زاماسکه

زاماسکه
ماده ای که قبل از رنگ کاری در، پنجره، میز و غیره ترتیب دهند تا به وسیله آن ناهمواری آن شیء را برطرف کنند و سپس آن را رنگ نمایند. این ماده در نگه داری شیشه های عمارت و الصاق آن ها به پنجره نیز به کار می رود. زامبوسکه و زاموسقه نیز
زاماسکه
فرهنگ فارسی معین

بالواسه

بالواسه
تار در مقابل پود. (آنندراج) (برهان قاطع). تارهایی را گویند که بجهت بافتن مهیا ساخته اند و آنرا تانه نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 192). ریسمانهائی که بطور تار (مقابل پود) مهیا شده باشد. (فرهنگ نظام). تار جامه و بافته مقابل پود. (ناظم الاطباء). ریسمان پارچه که در طول واقع شود. تار. تاره. تانه. فرت. سدی. حایل. مقابل پود. رجوع به بالوسه شود
لغت نامه دهخدا