جدول جو
جدول جو

معنی بالابلند

بالابلند((بُ لَ))
آن که قدش دراز باشد، بلندقد، بلندقامت، طولانی تر از حد معمول، دراز، کامل و بدون کم و کسر
تصویری از بالابلند
تصویر بالابلند
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بالابلند

بالابلند

بالابلند
بلندبالا، قدبلند، بلندقامت، برای مِثال ز دست کوته خود زیر بارم / که از بالا بلندان شرمسارم (حافظ - ۶۵۲)
بالابلند
فرهنگ فارسی عمید

بالا بلند

بالا بلند
آنکه قدش دراز باشد بلند قد بلند قامت مقابل کوتاه قد. دراز قامت، بلند قامت، کشیده قد، بلند اندام، بلند بالا
فرهنگ لغت هوشیار

بالابند

بالابند
سربند. دستار. (آنندراج). عمامه، کشیده قامت. بلندبالا. بلندقامت:
سرو بالادار در پهلوی مورد
چون درازی در کنار کوتهی.
منوچهری.
، حافظ و نگهبان بالا. محافظ و نگهدارندۀ جهت بالا
لغت نامه دهخدا

بالابند

بالابند
دهی است از دهستان گلیجان شهسوار که در هزارگزی جنوب باختری شهسوار واقع است. ناحیه ایست کوهستانی و جنگلی با آب و هوای معتدل و 390 تن سکنه، آب آنجا از چشمه سار تأمین میشود. محصول عمده آن چای و لبنیات و شغل مردمش گله داری است و در تابستان به ییلاق لیمرا میروند. این ده از دو محل بالا و پائین تشکیل شده و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). رابینو گوید: لنگا دو قسمت است، یکی جوربند یا بالابند که همان لنگاست و دیگری جیربند یا پایین بند. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 25 بخش انگلیسی).
لغت نامه دهخدا

بالابان

بالابان
نوعی ساز بادی آذربایجانی به شکل نی، از جنس چوب، دارای هشت سوراخ در یک طرف و یک سوراخ در طرف دیگر و زبانه ای که به وسیلۀ آن کوک می شود. دامنۀ صوت آن به اندازۀ سورنای است
بالابان
فرهنگ فارسی عمید