جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با باشلق

باشلق

باشلق
ترکی از باسلیق یونانی میر فرمانروا ترکی کلاه بارانی کلاه بزرگ بارانی
فرهنگ لغت هوشیار

باشلق

باشلق
کلاه بزرگ بارانی که هنگام آمدن باران روی کلاه می کشند
باشلق
فرهنگ فارسی عمید

باشلق

باشلق
کلمه ترکی است (از باش بمعنی سر و لیق حرف نسبت) ، کلاه پیوسته به شنل. (یادداشت مؤلف). برنس. کلاهی که بر یقۀ جامه ای دوخته شده باشد.
لغت نامه دهخدا

باسلق

باسلق
حلوائی که از نشاسته و شکر یا نشاسته و شیره انگور درست کنند و در میان جوز و یا بادام نهند و برشته کنند
فرهنگ لغت هوشیار

باسلق

باسلق
نوعی شیرینی که با نشاسته، شکر و مغز گردو به شکل لوله درست کرده و به نخ می کشند، باسدُق، فُراته
باسلق
فرهنگ فارسی عمید

باسلق

باسلق
نوعی شیرینی که با نشاسته و شکر و مغز گردو به شکل لوله درست می کنند و به نخ می کشند
فرهنگ فارسی معین