جدول جو
جدول جو

معنی بازی دادن

بازی دادن((دَ))
کسی را سرگرم ساختن، فریب دادن کسی
تصویری از بازی دادن
تصویر بازی دادن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بازی دادن

بازی دادن

بازی دادن
کسی را به کاری یا چیزی سرگرم ساختن، فریب دادن
بازی دادن
فرهنگ فارسی عمید

بازی دادن

بازی دادن
فریفتن. گول زدن. کسی را مغبون کردن:
اگر زمین تو بوسد که خاک پای توام
مباش غره که بازیت میدهد عیار.
سعدی.
داو بردم جان و تو دربند بازی دادنم
من به عمدا خود بمانم تا توام بازی دهی.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

بازی دادن

بازی دادن
سرگرم ساختن، غافل نگاه داشتن، مشغول ساختن، فریب دادن، گول زدن، نیرنگ زدن
متضاد: بازی خوردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد