بازی دادن بازی دادن فریفتن. گول زدن. کسی را مغبون کردن: اگر زمین تو بوسد که خاک پای توام مباش غره که بازیت میدهد عیار. سعدی. داو بردم جان و تو دربند بازی دادنم من به عمدا خود بمانم تا توام بازی دهی. امیرخسرو (از آنندراج) لغت نامه دهخدا
بازی دادن بازی دادن سرگرم ساختن، غافل نگاه داشتن، مشغول ساختن، فریب دادن، گول زدن، نیرنگ زدنمتضاد: بازی خوردن فرهنگ واژه مترادف متضاد